خب اولین جلسهی انجمن هم برگزار شد. باعث افتخارم بود جز اعضای اصلی باشم و خیلی خوشحالم آدمهای خوبی رو شناختم و تونستیم راجع به چیز مشترکی که تو زندگیمون تاثیر زیادی داشته صحبت کنیم. البته من به عنوان عضو اصلی فرصت معرفی خودم رو نداشتم ولی مثل همیشه اون وسط مزه پرونی کردم و قراره تا فردا صبح به این موضوع فکر کنم که نکنه too much بود حرفهام؟
یکی از بچهها موقع برگشت ازم پرسید رشتهات چیه؟ گفتم موسیقی. گفت عه چه خوبه هم رشتهات هم علاقت هم شغلت تو یه راستاست. گفتم آره اتفاقا به نظرم خیلی خوش شانسم چون معمولا این اتفاق نمیوفته برای آدمها. گفت خب آره ولی مطمئنا براش تلاش هم کردی. و بعد از اون ۱۰ دقیقه از من انکار که نه من شانس آوردم و از اون اصرار که نه بابا مگه میشه براش تلاش نکرده باشی؟
درسته. خیلی براش تلاش کردم. خیلی جاها میتونستم کم بیارم ولی بیشتر بهش چسبیدم. کاشکی دفعهی بعد که یکی ازم تعریف میکنه مثل بچههای خوب قبولش کنم به جای اینکه بخوام با تمام منطقم ثابت کنم نه عزیزم تو اشتباه میکنی من آدم خیلی بیلیاقتیم.
.
+ دربارهی انجمن وقتی رسمی شد بیشتر دربارهاش باهاتون صحبت میکنم که اگر علاقه داشتید یا کنجکاو بودید چکش بکنید.
++ یکی از کسایی که امروز اومده بود مترجم تیم گود بوی بود. تیمی که یه شب و دو روز رو ترجمه میکرد و تو یه دورهای بهترین روزهای زندگیم رو برام ساخت.
+++ برای اولین بار به جای اینکه بگم مائده هستم ولی میتونید میرا صدام کنید، مستقیم خودم رو میرا معرفی کردم. حس عجیب خیلی خوبی داشت.
نوشته شده در دوشنبه دهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 17:41 به قلم میرا