212/ تورو خدا زودتر برو نمی‌تانمت

از دیروز صبح همش دارم فکر می‌کنم که چرا دارم اجازه می‌دم یه بچه‌ی ۱۱ ساله (شاگردم نیست، فامیلمه) این‌طوری عصبانیم بکنه؟! راستش من انقدر چیزهای مختلفی از بچه‌ها دیدم که باعث شده تحملم خیلی بره بالا. ولی نمی‌تونم اینو تحمل کنم. نمی‌تونم‌م‌م‌م‌م. مریم میگه یه تفنگ می‌گیرم یا خودمو می‌کشم یا اینو. وای خداروشکر فردا جمعه‌اس و بالاخره میره. ما یه هفته تحملش کردیم خانواده‌اش چه‌طوری هر روز تحملش می‌کنن؟ مامانم که تاحالا هیچ وقت از خشونت روی ما استفاده نکرده میگه اگه این بچه‌ی من بود تا الان صد بار زده بودم تو دهنش.

نوشته شده در  پنجشنبه هشتم دی ۱۴۰۱ساعت 8:41 به قلم میرا