امروز صبح داشتم فکر میکردم تقریبا ۲ سال پیش بود که با سونهو آشنا شدم و به طرز عجیبی خوشحال بودم. جوری که وقتی احساسم تموم شد، دیگه نتونستم کسی رو به اندازهی اون دوست داشته باشم. ولی امسال باید به قلبم التماس کنم که لطفا یه کسی رو در حد مورچه دوست داشته باش تا از هم نپاشی. ولی خب گوش نمیدم که. برای همین هر دختر و پسری که تو خیابون میبینم رو دلم میخواد بغل کنم. به طرز خطرناکی بغلی شدم.
اتفاقا پیش پای شما فکر کنم نیمهی گمشدمو تو تاکسی ملاقات کردم. ولی خب به جای شروع یه رابطه که تهش کاملا مشخصه، ایندیگو گوش دادم.
نوشته شده در شنبه سوم دی ۱۴۰۱ساعت 19:49 به قلم میرا