حالا که فکرشو میکنم، هیچکس هیچوقت احساسات واقعی من رو درک نکرد. هیچکس باورشون نکرد. هیچکس نفهمید چرا دیگه با بعضی آدما حرف نمیزنم. هیچکس نفهمید چرا هنوزم وقتی اسم یه شخص خاصی میاد، گوشهام تیز میشه. البته خب تقصیری هم ندارن، فقط این ناراحتم میکنه که ادعای شناختم رو دارن با وجود اینکه هیچی از احساساتم نمیدونن.
شاید به خاطر همینه که امروز با خودم گفتم کاشکی یکی مثل خودم کنارم میبود.
نوشته شده در شنبه سیزدهم شهریور ۱۴۰۰ساعت 23:23 به قلم میرا